پاسخ اجمالی

در عِرفان، اَعداد و حروف و اَشکال و ... به عنوان زبانی رمزی برای بیان حقایق غیبی عالَم مورد استفاده قرار گرفته است و منظور از «نُقطه»، وحدت حقیقیه خداوند است که عکس این وحدت حقیقی در سُوَیدای قلب انسان نهاده شده است و از همین روی «انسان کامل» به عنوان مرکز و قُطب عالَم معرفی شده چرا که خلیفه وحدت حقیقیه خداوند است. این سخن امیرمؤمنان (ع) که فرمود: «اَنَا النُّقطَةُ تَحتَ الباءِ» ، به همین مطلب اشاره دارد.

پاسخ تفصیلی

1- علم عدد و حروف در عرفان

علم اَعداد و حروف از دیر باز مورد توجه مکاتب عِرفانی بوده ولی تذکر این نکته لازم  است که آنچه مراد عُرَفاء در این مورد بوده است غیر از تصور متعارف ما از این علوم است و در واقع اعداد و حروف و اَشکال و ...به عنوان زبانی رمزی برای بیان حقایق غیبی عالَم مورد استفاده قرار گرفته است.

سخن در مورد ماهیت علم حروف و اعدادِ عرفانی، بسیار است و گاهی جنبه های تحریف شده ای از این علوم  بعد از دور شدن از ماهیت اصلی خود، تبدیل به  خرافه و جادو در شکل های قدیم و جدید شده است:

حرف درویشان بدُزدَد مَردِ دُون

تا بخواند بر سَلیمی زان فُسون [1]

ولی بدون تردید ذات این علوم از دیدگاه عُرَفاء دارای تقدسی فراوان است؛ مُحیِ الدّین بن عربی در کتاب «اَلدُّرُّ المَکنُون» می نویسد:

« حروف ، گنجینه های خدایند و در آنها اَسرار خدا و اسماء خدا و علم و امر و صفات و قدرت و مراد خداوند نهفته است» [2] .

لازم به ذکر است که علم عدد در عرفان ارتباط مستقیمی با علم حروف دارد چرا که از این دیدگاه هر حرفی با عددی خاص ارتباط دارد و  اَعداد، روح حروف و کلمات محسوب می شوند:

نزد اهل خِرَد و اهل عَیان

حرف جسم و عدد او ست چو جان [3]

از طرفی اَشکال و نماد های هندسی هم، چیزی جز تَمثُّلِ اعداد و نسبتهای آن، در قالب خطوط و اَشکال نیست.

نمونه هایی از این اصطلاحات را در ادبیات عرفانی شاهد ایم که گاهی برای بیان مطالبِ ماورائی و غیبی بکار رفته است تا سالک با روش ملموس تری با این حقایق ارتباط بر قرار کرده و به تدریج بعد از حاصل نمودن درجه ای از فهمِ نظری و فکری، به باطن شهودی و غیبی این مطالب منتقل شود.

اِبن عَرَبِی در مقدمه کتاب «اِنشاءُ الدَّوائِر »می نویسد:

«از آنجا که خداوند سبحان حقایق اشیاء را آنگونه که هست بر من نمایاند و من را از طریق کشف بر نسبتها و روابط موجود بین این حقایق مطلع نمود، خواستم تا آنها را در قالب اَشکالی حسی در آورم تا برای کسی که بصیرت او از در ک این امور ناتوان است، قابل فهم باشد» [4] .

2- معنای نقطه در عرفان

یکی از نمونه های این زبانِ رمزی استفاده از اصطلاح «نقطه» است که اکثر عُرَفاء در آثار منثور همچنین در اشعار عرفانی خود به آن اشاره کرده اند. اصطلاح «خال» در اشعار عرفانی نیز تعبیر دیگری از همان «نقطه وحدت» است.

در گلشن راز شبستری در شرح این اصطلاح می خوانیم:

بر آن رخ نقطه خالش محیط است

که اصل و مرکز دور محیط است [5]

در شرح این بیت گفته اند:

منظور از خال (یا همان نقطه)، وحدت حقیقی خداوند است و منظور از دور محیط، دایره وجود و هستی.  بنابراین وحدت حقیقى، جزء جدا نشدنى ذات حقّ است که اصل و مرکز دایره وجود می باشد و به تعبیرى دیگر نقطه خال، که وحدت است بر چهره معشوق، که ذات حقّ است وابسته و غیر قابل تجزیه است از این روی وحدت حقیقى همچون مرکز و اصل دایره هستى می باشد. از نقطه خال که وحدت است دایره وجود در عالم مُلک و ملکوت پیدا شده است یعنى هستى هر دو عالم قائم به وجود وحدت حقیقى است. همچنین از نقطه وحدت که مرکز دایره هستى در دو عالم است ، نفس ناطقه انسانى و قلب آدمى ظاهر شده است.

از همین روی گفته اند که سُوَیدای [6] قلب انسان که مرکزی ترین نقطه هستی اوست آینه وحدت حقیقی خداوند است:

ندانم خال او عکس دل ماست

و یا دل عکس خال روى زیباست

زعکس خال او دل گشت پیدا

و یا عکس دل آنجا شد هویدا

دل اندر روى او یا اوست در دل

به من پوشیده شد این کار مشکل [7]

بنابراین «نقطه» رمزی از وحدت حقیقیه خداوند است که عکس این وحدت حقیقی در دل انسان نهاده شده است و از همین روی «انسان کامل» به عنوان مرکز و قطب عالم امکان معرفی شده است. چرا که خلیفه وحدت حقیقیه خداوند است.

3- معنای روایت «انا النقطه تحت الباء»

استفاده از اصطلاح نقطه و تعابیری مشابه در مورد حروف و اعداد و ... _ در مقام بیان معانی غیبی _ در روایات نیز به چشم می خورد و از همه روشن تر این سخن حضرت علی (ع) است که فرموده اند:

«اِنَّ کُلَّ ما فِی العالَمِ فِی القُرآنِ وَ کُلَّ ما فِی القُرآنِ بِأَجمَعِهِ فِی فاتِحَةِ الکِتابِ، وَ کُلَّ ما فِی الفاتِحَةِ فِی البَسمَلَةِ، وَ کُلَّ ما فِی البَسمَلَةِ فِی الباءِ، وَ أَنَا النُّقطَةُ تَحتَ الباءِ» [8] ؛ تمام آنچه در عالم است در قرآن است و تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد و آنچه در سوره حمد است در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است ، و آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم است در باء آن است و من نقطه تحت الباء هستم .

در این روایت به این مطلب اشاره شده است که کل آنچه در عالم است در حقیقتِ قرآن جمع شده و بسم الله الرحمن الرحیم در برداردنده کل قرآن است.

با در نظر گرفتن مطالب گذشته در مورد اصطلاح نقطه در عرفان، همچنین با توجه به  این مقدمه که، انسان کامل قرآن تکوینی است [9] و از طرفی عالم هستی تفصیل انسان کامل است (چرا که انسان، عالم صغیر است و عالم، انسان کبیر است) [10] ، بنابر این معنای سخن آن حضرت را می توان این گونه بیان کرد که: منم آن انسان کامل که قلب من آینه نقطه وحدت حقیقیه خداوند و مرکز قرآن تکوینی است چرا که  آن حضرت  نقطه باء در بسم الله الرحمن الرحیم هستند و بسم الله الرحمن الرحیم در بر دارنده کل قرآن است.

اما در مورد تحت الباء بودن نقطه باید گفت که تحت الباء اشاره به تنزل نقطه (که در اصطلاحی دیگر از آن تعبیر به حقیقت محمدیه می شود) در قوس نزول دارد [11] .

سید حیدر آملی در مورد «نقطه » چنین می گوید:

«از این جهت، این حقیقت را نقطه نامیده اند که این حقیقت، اولین وجود متعین در عالم هستی است که به خاطر تعین خود، پیدایش تعینات دیگر را به دنبال داشته است. مانند نقطه باء که اولین نقطه ای است که الف را که هیچ اسم و رسم و حدی نداشت، به شکل باء متعین ساخت. «باء» همان «الف» است که به وسیله نقطه، تعین «بائی» یافته است. این سخن امیرمؤمنان – صلوات الله و سلامه علیه- که فرمود: «انا النقطه تحت الباء» ، به همین مطلب اشاره دارد. همان گونه که نقطه باء سبب تعین الف و پیدایش باء شده است ، امیر مؤمنان نیز، همانند آن نقطه در عالم هستی است که سبب تعین وجود شده است . و نیز این بیان آن حضرت که فرمود: «لَو شِئتُ لَأَوقَرتُ سَبعینَ بَعیراً مِن باءِ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» و نیز می فرماید: «لَو شِئتُ لَأَوقَرتُ سَبعینَ بَعیراً مِن تَفسیرِ فاتِحَةِ الکِتابِ» به همین نکته اشاره دارد. به همین معناست سخن دیگر آن حضرت که فرمود: «العلم نقطه کثرها جهل الجهلاء» و به همین معانی اشاره دارد سخن عارفان که گفته اند: ظهر الوجود من باء بسم الله الرحمن الرحیم» [12] .

در اینجا به برخی مطالب ملاصدرا در مورد حقیقت نقطه باء نیز اشاره می شود:

«از جمله مقامات که برای «سائر الی الله» به قدم عبودیت حاصل می شود مقامی است که به مشاهده عینیه می بیند که همه قرآن بلکه جمیع صحف منزله بلکه جمیع موجودات تحت نقطه باء بسم الله اند.... و در این هنگام وجود خود را در نقطه ای که تحت باء بسم الله است مشاهده می کند. ما از حروف قرآن مشاهده نمی کنیم مگر سواد و سیاهی آن را زیرا که در عالم ظلمت و سواد هستیم، و آنچه که از مداد ماده است می بینیم. زیرا که مدرِک و مدرَک دائماً از یک جنسند چنانکه بصر نمی بیند مگر الوان را و حس در نمی یابد مگر محسوسات را و خیال تصور نمی کند مگر متخیلات را و عقل نمی شناسد مگر معقولات را و  همچنین نور ادراک نمی شود مگر به نور،[بنابراین] موجودات ماورای طبیعت که انوار محض اند دیده نمی شوند مگر به نور چشم بصیرت و من لم یجعل الله نوراً فما له من نور. من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی. پس ما به سواد این چشم سَر نمی بینیم مگر سواد قرآن را و چون از این وجود مجازی و از این قریه ای که اهل آن ستمکارند بدر رفتیم و به سوی خدا و رسولش مهاجرت کردیم و از نشأه صوری حسی و خیالی و وهمی و عقلی بمردیم و بوجود خودمان در وجود کلام الله محو شدیم، از محو به اثبات می رسیم و از مرگ به زندگی دوباره همیشگی، پس از آن از قرآن دیگر سواد نمی بینیم، بلکه آنچه از قرآن می بینیم بیاض صرف و نور محض است» [13] .

برای توضیح بیشتر در مورد علم اعداد و علوم غریبه می توانید به نمایه های ذیل مراجعه کنید:


[1]   مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 18.

[2] به نقل از : حسن زاده آملی، تفسیر سدره المنتهی، در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم.

[3] شیخ بهایی، نقل از همان.

[4] «فإنّ الله سبحانه لمّا عرّفنى حقائق الأشیاء على ما هی علیه فی ذواتها و أطلعنى کشفا على حقائق نسبها و إضافاتها أردت أن أدخلها فی قالب التشکیل الحسّىّ ... لیتّضح لمن کلّ بصره عن إدراکها و لم تسبح درارىّ أفکاره فی أفلاکها» . محى الدین ابن عربى ، إنشاء الدوائر، ص4، : چاپ لیدن.

[5] شبستری، شیخ محمود، گلشن راز، ص74 .انتشارات صفیعلیشاه، 1378.

[6]    سویدا نقطه ? سیاه که بر دل است، دهخدا.

[7] شبستری،شیخ محمود، گلشن راز ، همان.

[8] بروجردى سید حسین‏، تفسیر الصراط المستقیم، ج‏3، ص: 118، موسسه انصاریان‏، قم، 1416 ق‏ . فی شرح توحید الصدوق للقاضی سعید القمی ص 32 ما فی معناه بتفاوت یسیر.

[9] در مورد «قرآن تکوینی» و «قرآن تدوینی» می توانید به آثار علامه حسن زاده مراجعه کنید.

[10] مهدی رضوانی‌پور، اصول و مبانی تأویل قرآن از دیدگاه امام خمینی.

[11] مستنبط، سید احمد ،  القطرة ، جلد 1 ،  صفحه 177.

[12] و (تسمّى هذه الحقیقة الکلّیّة أیضا) بالنقطة، لانّها أوّل نقطة تعیّن بها الوجود المطلق، و سمّى بالوجود المضاف. (و ذلک) کنقطة «الباء» مثلا، فانّها أوّل نقطة تعیّن بها «الالف» فی مظاهره«10» الحروفیّة و صار باء. و لهذا قال أمیر المؤمنین- علیه السلام- أیضا: «أنا النقطة تحت الباء«2»». و قال: «لو شئت لأوقرت سبعین بعیرا من باء بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. و قال: «العلم نقطة کثّرها جهل الجهلاء». و قال بعض العارفین: «بالباء ظهر الوجود، و بالنقطة تمیّز العابد عن المعبود». و قال الآخر: «ظهر الوجود من باء بسم الله الرحمن الرحیم». و أمثال ذلک کثیرة فی هذا الباب. و قد بسطنا الکلام فی تفسیرها و تحقیقها فی رسالتنا المسمّاة ب «منتخب التأویل فی بیان کتاب الله و حروفه و کلماته و آیاته».آملی ، سید حیدر،نقد النقود، ص: 695، وزارت فرهنگ و آموزش عالى‏، چاپ اول 1368 هجرى شمسى‏.

[13] صدر المتألهین ، مفاتیح الغیب‏، ص 21، موسسه تحقیقات فرهنگى‏.


http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa8368

***************************************************************

 السؤال: ما معنى الخط و النقطة و ما معنى "أَنَا النُّقطَةُ تَحتَ الباءِ"؟

ما معنى الخط و النقطة و ... فی العرفان و ما معنى الروایة "أنا النقطة تحت الباء"؟

الجواب الإجمالی

تستخدم الأعداد و الحروف و الأشکال فی العرفان کلغة رمزیة لإبراز بعض الحقائق الغیبیة فی العالم و المراد من "النقطة" الوحدة الحقیقیة لله سبحانه التی تکمن صورتها فی سویداء قلب الإنسان و بها عرّف "الإنسان الکامل" بأنه مرکز العالم و قطبه إذ إنه خلیفة الوحدة الحقیقیة لله سبحانه و کلام أمیر المؤمنین (ع) حیث یقول: "أنا النقطة تحت الباء" یشیر إلى هذا الموضوع.

الجواب التفصیلی

1ـ علم الأعداد و الحروف فی العرفان

لقد أثار علم الأعداد و الحروف منذ القدم إهتمام المدارس العرفانیة و لا بد من التنبیه على أن مراد العرفاء هنا غیر تصوّرنا المتعارف لهذه العلوم ففی الحقیقة أن الأعداد و الحروف و الأشکال و غیر ذلک تستخدم کلغة رمزیة لإبراز بعض الحقائق الغیبیة فی العالم.

لقد کثر الکلام عن ماهیة علم الحروف و الأعداد العرفانیة و قد تتحول الجوانب المحرفة من هذه العلوم بعد بعدها عن ماهیتها الأصلیة إلى خرافة و سحر بأشکال قدیمة و حدیثة.

إلا أن ذات هذه العلوم مقدّسة جدّاً عند العرفاء، فمحیی الدین بن العربی یقول فی کتاب "الدر المکنون" ما مضمونه:

"الحروف خزائن الله  التی یکمن فیها سره و اسماؤه و صفاته و قدرته و مراده"[1]

و تجدر الإشارة إلى أن لعلم الأعداد فی العرفان إرتباطاً مباشراً بعلم الحروف، إذ إن لکل حرف ـ فی هذا العلم ـ إرتباطاً بعدد خاص فالأعداد تعدّ روح الحروف و الکلمات.

و من جهة أخرى لیست الأشکال و الرموز الهندسیة إلا تصویر الأعداد و نسبها، فی قالب الخطوط و الأشکال. و نحن نشاهد أمثلة لهذه الإصطلاحات فی الأدب العرفانی إذ قد تستخدم لبیان المواضیع الماورائیة الغیبیة لیتسنى للسالک أن یرتبط بهذه الحقائق بطریقة ملموسة أکثر لکی ینتقل تدریجیاً بعد حصوله على درجة من الفهم النظری و الفکری إلى الباطن الشهودی و الغیبی لهذه المواضیع.

یقول إبن العربی فی مقدمه کتابه "إنشاء الدوائر" ما نصه: "فإنّ الله سبحانه لمّا عرّفنی حقائق الأشیاء على ما هی علیه فی ذواتها و أطلعنی کشفاً على حقائق نسبها و إضافاتها أردت أن أدخلها فی قالب التشکیل الحسّیّ... لیتّضح لمن کلّ بصره عن إدراکها و لم تسبح دراریّ أفکاره فی أفلاکها".[2]

2ـ معنى النقطة فی العرفان

لقد أشار أکثر العرفاء فی آثارهم المنثورة و فی أشعارهم العرفانیة إلى إستخدام کلمة "النقطة" التی هی من نماذج هذه اللغة الرمزیة. فإصطلاح الخال من الشعر العرفانی یعدّ أیضاً تعبیراً آخرا لنفس "نقطة الوحدة". و المراد من الخال أو "نفس هذه النقطة"، الوحدة الحقیقیة لله سبحانه. إذن فالوحدة الحقیقیة، هی جزء لا ینفک عن ذات الحق التی هی أصل و مرکز دائرة الوجود. و بتعبیر آخر إن نقطة الخال، التی هی الوحدة على وجه المعشوق، و التی هی ذات الحق مرتبطة و غیر قابلة للتجزئة، و من هنا صارت الوحدة الحقیقة کمرکز و أصل دائرة الوجود. إن دائرة الوجود فی عالم الملک و الملکوت تظهر من نقطة الخال التی هی الوحدة، و هذا یعنی أن وجود کلا العالمین قائم بوجود الوحدة الحقیقیة. کما یظهر من نقطة الوحدة التی هی مرکز دائرة وجود کلا العالمین النفس الناطقة الإنسانیة و قلب الإنسان. و من هنا قالوا: بأن سویداء[3] قلب الإنسان التی هی أکثر النقاط مرکزیة فی وجوده تعدّ مرآة الوحدة الحقیقیة لله سبحانه.

فالنقطة إذن سرّ من الوحدة الحقیقیة الإلهیة التی تکمن صورتها فی قلب الإنسان، و من هنا عرّف "الإنسان الکامل" بأنه مرکز العالم و قطبه لأنه خلیفة الوحدة الحقیقیة لله سبحانه.

3. المراد من روایة "أنا النقطة تحت الباء".

نلاحظ إستعمال کلمة "النقطة" أو الکلمات المشابهة فی الحروف و الأعداد ـ لبیان المعانی الغیبیة ـ فی الروایات أیضاً و أوضحها کلام الإمام علی (ع) حیث یقول: " «اِنَّ کُلَّ ما فِی العالَمِ فِی القُرآنِ وَ کُلَّ ما فِی القُرآنِ بِأَجمَعِهِ فِی فاتِحَةِ الکِتابِ، وَ کُلَّ ما فِی الفاتِحَةِ فِی البَسمَلَةِ، وَ کُلَّ ما فِی البَسمَلَةِ فِی الباءِ، وَ أَنَا النُّقطَةُ تَحتَ الباءِ»[4]

فقد أشار الإمام علی (ع) فی هذه الروایة إلى هذه الحقیقة و هی: إن کل ما فی العالم مجموع فی حقیقة القرآن و بسم الله الرحمن الرحیم تضمّ کل القرآن.

و بالاخذ بنظر الاعتبار ما قدمنا عن کلمة النقطة فی العرفان، و على ضوء هذه المقدمة و هی، إن الإنسان الکامل قرآن تکوینی،[5] و من جهة أخرى إن عالم الوجود تفصیل للإنسان الکامل (لأن الإنسان، عالم صغیر و العالم إنسان کبیر)،[6] یمکن بیان معنى کلام الإمام علی (ع) هکذا: أنا ذلک الإنسان الکامل الذی قلبة مرآة الوحدة الحقیقیة لله تعالى و مرکز القرآن التکوینی إذ إنه (ع) نقطة الباء فی بسم الله الرحمن الرحیم، و بسم الله الرحمن الرحیم تضم کل القرآن.

أما ما یخص کون النقطة تحت الباء یلزم القول بأن تحت الباء فیه إشارة إلى تنزل النقطة (الذی یعبّر عنها فی إصطلاح آخر بالحقیقة المحمّدیة) فی قوس النزول.[7]

یقول السید حیدر الآملی عن "النقطة": "و (تسمّى هذه الحقیقة الکلّیة أیضاً) بالنقطة، لأنّها أوّل نقطة تعیّن بها الوجود المطلق، و سمّى بالوجود المضاف. (و ذلک) کنقطة "الباء" مثلاً، فإنّها أوّل نقطة تعیّن بها "الألف" فی مظاهرة "10" الحروفیّة و صار باء، و لهذا قال أمیر المؤمنین (ع) أیضاً: "أنا النقطة تحت الباء "2". و قال: "«لَو شِئتُ لَأَوقَرتُ سَبعینَ بَعیراً مِن باءِ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» و قال: "العلم نقطة کثّرها جهل الجهلاء". و قال بعض العارفین: "بالباء ظهر الوجود، و بالنقطة تمیّز العابد عن المعبود". و قال الآخر: "ظهر الوجود من باء بسم الله الرحمن الرحیم". و أمثال ذلک کثیرة فی هذا الباب. و قد بسطنا الکلام فی تفسیرها و تحقیقها فی رسالتنا المسمّاه بـ "منتخب التأویل فی بیان کتاب الله و حروفه و کلماته وآیاته".[8]

نشیر هنا إلى بعض ما کتبه الملا صدرا فیما یخص حقیقة نقطة الباء: "من المقامات الحاصلة "للسائر إلى الله" إلى قدم العبودیة مقام یرى به بالمشاهدة العینیة أن جمیع القرآن بل جمیع الصحف المنزلة بل جمیع الموجودات فی نقطة باء بسم الله الرحمن الرحیم. و عندها یشاهد نفسه أیضاً فی النقطة تحت باء بسم الله. نحن لا نشاهد من الحروف إلا السواد و الظلمة لأننا فی عالم الظلمة و السواد، و لا نرى من الحبر إلا مادته. لأن المدرِک و المدرَک دائماً من جنس واحد، فکما أن البصر لا یرى إلا الألوان و الحس لا یدرک إلا بالمحسوسات و الخیال لا یتصور إلا بالمتخیلات و العقل لا یعرف إلا بالمعقولات کذلک النور لا یدرک إلا بالنور، [و من هنا] لا ترى الموجودات الماورائیة التی هی أنوار محضة إلا بنور عین البصیرة و من لم یجعل الله له نوراً فما له من نور. من کان فی هذه أعمى فهو فی الآخرة أعمى. إذن، نحن لا نرى بسواد أعین رؤوسنا إلا سواد القرآن، و حیثما نخرج من هذا الوجود المجازی و من هذه القریة الظالم أهلها و نهاجر إلى الله و رسوله. و حیث إنتقلنا من هذه النشأة الصوریة الحسّیة و الخیالیة و الوهمیّة و العقلیة و فنی وجودنا فی وجود کلام الله، عندها نتحوّل من المحو إلى الإثبات و من الموت إلى الحیاة الثانیة الأبدیة، عندها لا نرى من القرآن سواداً، بل ما نراه منه هو البیاض الصرف و النّور المحض"[9]


[1]  نقل من: حسن زادة آملی، تفسیر سدره المنتهى، فی تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم.

[2]  محی الدین إبن العربی، إنشاء الدوائر، ص 4، طبعة لیدن.

[3]  سویدا: النقطة السوداء التی على القلب، دهخدا

[4]  البروجردی سیدحسین، تفسیر الصراط المستقیم، ج 3، ص 118، مؤسسة أنصاریان، قم، 1416 ق. فی شرح توحید الصدوق للقاضی سعید القمی، ص 32، ما فی معناه بتفاوت یسیر.

[5]  یمکن الرجوع إلى آثار العلامة الشیخ حسن زادة آملی، فیما یخص القرآن التکوینی، و "القرآن التدوینی".

[6]  مهدی رضوانی پور، أصول و مبانی تأویل القرآن عند الإمام الخمینی.

[7]  المستنبط، سید أحمد، القطرة، ج 1، ص 177.

[8]  الآملی، سید حیدر، نقد النقود، ص 695، وزارة العلوم و التعلیم العالی، الطبعة الأولى، 1368 ه ش.

[9]  صدر المتألهین، مفاتیح الغیب، ص 21، مؤسسة الثقافیة للتحقیقات.

http://www.islamquest.net/ar/archive/question/fa8368

 




تاریخ : جمعه 96/10/15 | 12:34 عصر | نویسنده : سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی | نظر


  • paper | رپورتاژآگهی | فال تاروت چهار کارتی
  • فروش رپورتاژ | بک لینک دائمی